آنچه بر من می گذرد

رویاهای امروز من ، زندگی فردای من !

آنچه بر من می گذرد

رویاهای امروز من ، زندگی فردای من !

استقامت !

خیلی دارم رو خودم کار می کنم !

من اصولا احساساتی نیستم . الان هم دارم سعی میکنم تا اونجایی که می تونم راست وایسم و از خودم ضعف نشون ندم ! اما مگه این فکر و خیالای لعنتی می ذارن ؟! قصه ی عشق من هنوز شروع نشده تموم شد ...

بعضی وقت ها به اوج اعتماد به نفس می رسم و خیلی محکم به خودم می گم من که ضرر نکردم ! اون ضرر کرد که منو از دست داد ! لیاقتمو نداشت !

اما بعضی وقت ها هم اونقدر می شینم فکر میکنم میگم من چی از اون دختر کم داشتم ؟! چرا چشش اونو گرفت ؟! چرا منو ندید ؟! چرا عشقمو احساس نکرد ؟! چرا با اون همه احترامی که برای خودم و شخصیتم قائل بود ، چرا با اون همه تعریفی که ازم می کرد من ایده آلش نبودم !؟!

خدایا تنها چیزی که ازت می خوام اینه که خوشبخت بشه

شاید اگه من کنارش بودم نه اون خوشبخت می شد و نه من !

مطمئنم یه حکمتی تو کارت هست که هم زمان که خبر نامزدی اون بهم رسید خبر رفتن خودم از این شهر هم بهم رسید .

مطمئنم این رفتن برای اینه که بتونم ازش دور باشم و خیلی عذاب نکشم .

چه خنده دار ! همون شب بود که داشتم با مامانم جر و بحث می کردم که من اینجا می مونم و با شما نمیام ! تنها دلیلم برای موندن هم این بود که نمی خواستم از اون دور بشم . می خواستم نزدیکش بمونم . اما حالا دیگه انگیزه ای برای موندن ندارم . منم میرم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
سالهای دور از خانه شنبه 7 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ق.ظ http://sepideh59.persianblog.ir

این پستهای آخرت رو خوندم . دلم گرفت نمی دونم چی باید گفت اینجور مواقع!

ماهک چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:25 ق.ظ http://www.maahakkkk.blogfa.com

حتما یک حکمتی درش هست و شاید واقعا خداوند شریک بهتری برای تو در نظر گرفته پس هنوز هم مطمئن باش که خوبی و بهترینی

ممنون :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد